semiadam

Wednesday, November 30, 2005

هرکی لینک منو کرده بود بلاگ اسپات، دوباره بکندش دات کام! بی زحمت!!

Saturday, October 15, 2005

من -احتمالا- از اینجا -یعنی این وبلاگ- میرم. اگه نیومدم دیگه، خدافظ :)

Tuesday, October 11, 2005

سوالی که همواره به طور جدی برای بنده مطرح بوده این است که آیا ممکن است یک آدمی نَسَبش به مردی خاجه در یک شهری برسد؟ یا اینکه این امر به لحاظ عقلی و منطقی غیر ممکن بوده و علت یک چیزهایی را باید در جاهای دیگری جستجو کرد؟!

Sunday, October 09, 2005

این ترم به عنوان مستمع آزاد می روم سر کلاس اقتصاد ایرانِ دکتر نیلی. خیلی کلاس خوبی است. مخصوصا اگر کسی بخواهد دچار افسردگی مزمن اقتصادی بشود کاملا برایش تجویز می شود. سرشار از نمودارهایی است که در 27 سال پیش یک دفعه یک جهش و یا خیزش گنده ای کرده اند و الآن داریم هی زور می زنیم که بلکه بتوانیم برسانیمشان به همان جای اولشان. یک سری نمودار دیگر هم دارد که اصولا به سمت انفجار پیش می رود و برای اینکه خیلی آبروریزی نشود هر از چند سالی می آیند و نحوه محاسبه اشان را تغییر می دهند تا خوشحال بشوند. علی ای حال با فرارسیدن رویای ماه رمضان (آنهایی که با فیلتر ارتباطی ندارند بخوانند کابوس) کلاس را دودر کردم و آمدم خانه و کمکی کله گنجیشکی خوردم. سر کلاس قبلی از زور گرسنگی همه اش خواب بودم. راستی یک چیز با مزه! این کلاس قبلی که می گویم اسمش برنامه ریزی استراتژیک است. آقای مهدی هاشمی (فرزند اکبر) هم به عنوان مستمع آزاد تشریف می آورند سر کلاس که نمی دانم استراتژی چه کاری را یاد بگیرند! ماشالله با اون هیکل درشت یک دفترچه 40 برگ فسقلی هم دارد که هی توش چیز می نویسد. صدای خیلی بامزه ای هم دارد!

الآن هم می خواهم فیلم seven را که امروز دوستم برایم آورده بود ببینم (ندیدم خب! از غذا خوردن در خیابان که بدتر نیست!) از این دوستهایی که آدم وقتی یک چیزی می گوید یادشان می ماند و به فکر آدم هستند خیلی خوشم می آید!

Sunday, October 02, 2005


"Cheshire Puss," she [Alice] began... "would you tell me, please, which way I ought to go from here?"

"That Depends a good deal on where you want to get to," said the Cat.

--- Lewis Carroll

Saturday, September 24, 2005

هه هه ! فن کامپیوترم خیلی بامزه شده! یهو گاز میده:))

Thursday, September 22, 2005

من مرغ صندلی زردم...

Tuesday, September 20, 2005

نادانی همیشه برای بشر دردساز بوده. مثلا دو فرد A و B را در نظر
بگیریم که در زمینه فیزیک نادانند. فرد A می خواهد با فرد B ارتباط صوتی برقرار
کند در حالیکه خودش در کنار یک منبع نویز صوتی (مثلا در آشپزخانه هنگامی که شیر
آب باز است و موتور یخچال هم روشن) قرار داشته و فرد B در فاصله ای دورتر و در
محلی که در آن نویز صوتی خاصی قرار ندارد واقع است. فرض کنیم فرد A با بلندای
صدای 10 (لحن معمولی) فرد B را صدا بزند در حالیکه بلندای صدای نویز همجوار وی نیز 5 باشد (اعداد
و ارقام دارای معنی فیزیکی و واحد خاصی نبوده و تنها برای داشتن شاخص
می باشند). فرض کنید بلندای صوت در اثر پیمایش فاصله بین A و B به یک پنچم
مقدار اولیه خود کاهش یاید. بدین ترتیب فرد B صدای فرد A را با بلندای 2 و صدای
نویز همجوار A را با بلندای 1 دریافت می کند. پس تشخصیص صدای فرد A برای فرد B
کار راحتی خواهد بود زیرا نسبت دامنه سیگنال مطلوب به دامنه نویز 2 است.



حال فرد B می خواهد جواب فرد A را بدهد. فرض کنیم پاسخش را با
صدایی به بلندای 10 (لحن معمولی) اعلام کند. در اثر پیمایش مسافت موجود، این صدا با بلندای 2 به فرد A می رسد. این در حالی است که فرد A در جوار منبع نویزی به بلندای 5
قرار دارد. در نتیجه نسبت دامنه سیگنال مطلوب به سیگنال مزاحم فقط 0.4 است و در
نتیجه فرد A پاسخ B را نمی شنود. پیرو این موضوع، فرد A سوالش را دوباره تکرار می کند و
این بار فرد B پاسخ را با بلندای 20 که دو برابر دفعه قبل است اعلام می دارد.
این صدا با دامنه 4 به فرد A می رسد و به دلیل وود نویز 5 واحدی، هنوز صدای
قابل تشخیصی برای A نمی باشد. این بار فرد A سوال خود را بار دیگر اعلام کرده
و مراتب نارضایتی خود را نیز به دلیل عدم پاسخگویی B اعلام می دارد. فرد B که
خود را قربانی می پندارد این بار پاسخ را با بلندای 30 و همراه با مطالبی در
دفاع از خود و شماتت شنوایی فرد A اعلام می دارد. صدای فرد B با بلندای 6 به
فرد A می رسد و این بار این صدا از صدای نویز قابل تشخیص بوده و فرد A آن را می
شنود. ولی از آنجا که فرد B پاسخش را با سه برابر بلندای معمولی صوتی اش اعلام
کرده لحن وی حالتی دارد که به اصطلاح به آن جیغ و یا فریاد گفته می شود. (اصولا طبیعت
سیستم صوتی آدمی به گونه ای است که با ازدیاد دامنه یا همان بلندای صوت وی،
فرکانس آن نیز زیاد شده و به اصطلاح به شکل جیغ در می آید.)


حال بیاییم هر یک از دو فرد A و B را از نقطه نظر خودشان بررسی
نماییم:

دیدگاه فرد A:فرد A سوالی را 3 بار متوالی از فرد B پرسیده است. فرد B دوبار پاسخ وی را نداده، و در مرتبه سوم با لحن بی ادبانه به وی جواب
داده و مضاف بر آن از شنوایی وی نیز انتقاد کرده است. فرد A ، فرد B را مقصر، و مسئول
این پیشامد می داند.

دیدگاه فرد B: فرد B یک سوال را سه مرتبه از جانب فرد A شنیده است
و در هر سه مرتبه به آن جواب داده است و لذا در مرتبه سوم فرد A را متهم به کم
شنوایی کرده است. فرد B ، فرد A را مقصر و مسئول بروز این پیشامد می داند.

چرا این طور شد؟!


هنگامی که شخص B بری اولین بار صدای شخص A را می شنود، لحن آن را
لحنی آرام در می یابد. شخص B با توجه به الگوهای ذهنی خویش
(که به وی می گوید با مهربانان مهربانی و با بد اخلاقان بد اخلاقی کن)، پاسخ
شخص A را به لحن آرام می دهد. با توجه به شرایط محیط، نتیجه این امر کمبود بلندای لازم برای رسیدن پاسخ به شخص A خواهد بود. فرض کنیم فرد B در زمینه فیزیک
نادان نبود. (یعنی به طور آکادمیک و یا تجربی قوانین فیزیک را درک کرده بود) در
این صورت با در نظر گرفتن شرایط موجود (وجود منبع نویر در جوار فرد
A)، پاسخ خود را - بر خلاف آنچه الگوی معمول دهنی اش
به وی پیشنهاد می داد - با صدای بلندتری بیان می کرد و در نتجه پاسخش به فرد
A می رسید. پس به نظر می رسد که دانایی فرد
B می توانست مشکل را حل کند. ولی حقیقت این است که اینطور نیست! زیرا همانطور که گفتیم به دلیل رابطه مستقیم بین بلندا و فرکانس
(بسامد) صدا، پاسخ با صدای بلندتر لحن آن را نیز تندتر خواهد کرد. پس در حالت اخیر
فرد A - به دلیل وجود الگوهای ذهنی اش در مورد
فرکانس نرمال صدای فرد B - تصور می کند که فرد
B بی دلیل جوابش را بی ادبانه و با لحن تند داده و
در نتیجه مراتب نارضایتی وی را به دنبال می داشت. پس مشکل تنها هنگامی بروز
نخواهد کرد که هر دو طرف دانایی کافی از فیزیک صوت را داشته باشند. این دانایی
لزوما از طریق مطالعه و دانستن فرمول و عدد و رقم به دست نمی آید. چنانچه افراد
از قدرت کافی در تجزیه و تحلیل رویداد ها برخوردار باشند و همواره نارسایی ها و
ناکامی هایشان را به گردن دیگران نیاندازند، می توانند روابط حاکم بر دنیا را
بهتر درک کرده و الگوهای ذهنی خویش را اصلاح نموده و گسترده سازند. به طور مثال
وقوع سناریوی بالا برای 3 بار در روز، قاعدتا باید بتواند این تاثیر را بر جای
بگذارد. (به شرطی که افراد پتانسیل ذکر شده را دارا باشند و گرنه ممکن است این
اتفاق سالها تکرار شود. در چنین شرایطی ابتیاع منازل با زیربنای زیر 100 متر
توصیه می شود. نصب آیفونِ آشپزخانه - اتاق خواب نیز از دیگر راهکارهای برای جلوگیری از بروز چنین مواردی موثر می باشد.)

نتیجه گیری کلی: به همدیگر دری وری نگویید، بروید فیزیک یاد
بگیرید.

 

Monday, September 19, 2005

زندگی یک معادله خیلی پیچیده است که من هنوز اندر خم اینم که مجهول هایش کدامها هستند!

Saturday, September 17, 2005


It's strange! I've still got some kind of sand in my shoes! Some kinda of course... you know...