semiadam

Saturday, December 14, 2002

از وبلاگ

آب و آينه:


به من گفتند راه اين است

چاه اين است

ولي آن را نكردم گوش

من از راه دگر رفتم

ز راهي پرت و دور و كور

و اكنون بر هدف هستم


من اصولا شعر نمي خونم زياد. به
همين دليل بالا. چونکه دوست ندارم مطالب بهم القا بشه. آقا يا خانوم شاعر يه هنر
خيلي بزرگ داره و اون اينه که خيلي قشنگ ميتونه حرف بزنه و اين باعث ميشه که حرفاش
به دل آدم بشينه. ولي خوب دليل نميشه که درست باشه. براي همين ترجيح ميدم زياد شعر
نخونم. ولي خوب امروز رفتم تو وبلاگ آب و آينه گفتم بزارم ببينم چي نوشته، ديدم عجب
چيز توپيه!


حتي نظرم درباره نويسنده ها و
کتاب ها هم همينه. اصولا آدم هر چيزي رو که لازم داشته بفهمه خودش مي فهمه. فکر نمي
کنم لازم باشه راه بيفته پشت يکي ديگه و ببينه که اون چي ميگه! اونم مثل ما آدمه!
درباره پيامبران و ... هم نظر تقريبا مشابهي دارم. آدم حتي اگه به عنوان يه حيوون
هم در نظر گرفته بشه خودش بايد بتونه زندگيشو ادامه بده، چه برسه به اينکه حالا آدم
هم هست! خب ممکنه فکر کنين که دارم چرند ميگم، ولي من روي اين موضوعات زياد فکر مي
کنم. روي خيلي چيزا، مثل نسبيت اخلاق (ني دونم، ولي فکر کنم اين چيزي که بهش فکر مي
کنم اسمش شيکش نسبيت اخلاق باشه) يا مثل خيلي چيزاي ديگه که بعدا مفصل تر بايد
بنويسم. الان نه حالشو دارم نه هيچ چيز ديگه اش رو! پس شب به خير!

Friday, December 13, 2002


آخيش! اينجا چقدر راحت شد. نمي
خوام بابا نظرخواهي! زوره مگه! کانتر هم نمي خوام. هيچي نمي خوام. مي خوام هر چي
دوست دارم بنويسم. يه روز که ديوونه ميشم ديوونگيمو بنويسم؛ يه روز که کيفم کوکه،
کوکيمو بنويسم؛ بعد 1 هفته اصلا حال نکنم بنويسم، ننويسم؛ فحش و دري ور هم تازه
خيلي دوست دارم که بنويسم. اين "تماس" هم که اون بغل گذاشتم خيلي مرددم که باشه يا
نباشه. حالا فعلا هست، اگه ديدم مشکلزا شده، ورش مي دارم زودي! شاعر ميگه که:


اين خونه رو کي ساخته؟

اوساي بنا ساخته!

با چوب نعنا ساخته،

تنهاي تنها ساخته!


اين شماعي زاده عجب شاهکاريه!
خيلي دوسش دارم!


خيلي خوبه که اين همه داره برف و
بارون  مياد. من راضيم! اگه فردا هوا خوب باشه و امشب يه پايه پيدا بشه، آدم
فردا بره اسکي عجب حالي ميده رو اين برفا!


زنده باد رهايي، آزادي! بي بيب،
هورا!