semiadam

Friday, December 27, 2002

اگه نمي دونيد که در يک مراسم
معرفي برترين وبلاگهاي فارسي
ممکنه چي بگذره، خب من براتون ميگم. اولين چيزي که بعد از تموم شدن مراسم مي تونين
بهش پي ببرين اينه که با يک مديريت فوق ضعيف ميشه يه
مجله راه انداخت. البته
فکر مي کنم که بايد به نوعي پارتيهاي کت و کلفتي در اختيار داشته باشين، تا بتونين
مراسم اختتاميه مسابقه مجله تون رو تو مرکز مخابرات ايران - که خود الکس ِ گراهام
بل اينا رو هم توش راه نمي دن - برگزار کنين. حالا ما که بخيل نيستيم، مجله دارن،
مسابقه هم راه مي ندازن خوش به حالشون!



خب داشتم مي گفتم که همچين مراسمي چه جوريه. همچين مراسمي اينجوري شروع ميشه که
ميان يهو ميگن آقا مسابقه است، برين راي بدين. ملت هم خب ميرن راي ميدن، بعضيها 1
آي دي ميگيرن، بعضيها 2 تا، بعضيها هم خيلي. نحوه به اصطلاح
verify
کردن آدمها (براي اينکه خداي نکرده کسي بيشتر از يک آي دي نگيره)
اينه که يه ايميل مي فرستن براشون، اگه برگشت نخورد يعني اينکه رديفه. خب شما اگه
ديکشنري آکسفورد رو بار کنيد و هر کلمه اي رو که توش مي بينيد يه
yahoo.com
@ بعدش بگذاريد، يه ايميل valid توي
ياهو ميشه. ساده ترين کاري که ميشه در اين موارد کرد اينه که پسورد طرف رو توي يک
ايميل براش بفرستن تا هر کس فوق فوقش سه چهار تا آي دي بگيره، نه
40 تا ! البته اينم عرض کنم که پسورد اصولا چيز مهمي
نيست، چونکه برنامه نويسي سايت از بس که قويه (هرچي باشه برنامه نويسها نويسنده يه
مجله کامپيوتري به همراه پارتي کلفت هستن) شما هر user
اي که دوست داريد رو وارد مي کنيد و بعد براي پسورد يه ترکيبي از عبارت
or و علامتهاي ' و
" مي زنيد و به راحتي وارد ميشيد. به همين راحتي. حالا
به ما چه! ولي خب در مجموع يهو ميبينين که يه
وبلاگي با 25 تا راي
اوله (که واقعا هم حقشه)، وبلاگ بعديش با 10 تا راي دومه، بعد يهو يه ساعت بعد
مياين، مي بينين که اون وبلاگ 10 تاييه، يهو شده اول، با 40 تا راي. خب يه مقدار
همچين غير طبيعيه، نه؟ مخصوصا وقتي که بريد و ببينيد که وبلاگه روزي 20 تا ويزيتور
داره. حالا داشته باشه، ما که بخيل نيستيم!!!


خلاصه ميگذره و ايميل ميزنن به
نفرات اول تا سوم که تو رو خدا جون من و جون خودت و جون پارتي کلفتمون، جمعه 6 دي
پاشين بياين به مکان پارتي کلفتا که ازتون تقدير و تمجيد کنيم و بهتون جايزه بديم.
بعد آدما ميرن اونجا و مي بينن که مثلا يه آقاهه که ميگن چلوکباب مجلسي خيلي دوست
داره، رفته اون بالا داره گزارش عملکردش رو در طول فعاليتش ميده که خب يه جاهاييش
هم مثل اينکه به اينترنت مربوطه، درمورد وبلاگ هم يه چيزايي شنيده. هيچ اهميتي
نداره که چه کسي داره به حرفاتون گوش ميده، چيزي که مهمه اينه که دوربينها دارن
حرفاتون رو ضبط ميکنن! خلاصه همه يکي يکي ميان ميگن که ما خوبيم، ما خوبيم، ما
فرهيخته ايم، ما با فرهنگيم، اگه ما هرجايي کانديدا شديم راي بدين بهمون و اين
حرفا.


آخ داشت يادم ميرفت که مراسم
تجليل از وبلاگ نويس هاي بدبخت بود! خلاصه بعد از 2 ساعت اين موضوع يادشون ميفته و
نفرات اول - که 11 نفر، در 11 گروه هستند - رو ميخونن که بيان بالا و جايزه هاشون رو بگيرن.
هيچ تعجبي نداره که اسم بعضيهاشون رو تا حالا نشنيدين.4 -
5 نفر ميان ميگيرن و بقيه هم که خارج هستن و ميگن که قبلا کادوشون رو براشون پست کرديم. بعد خب
قاعدتا نوبت نفرات دوم بايد برسه. (البته معمولا توي هر گروه نفرات اول تا سوم رو
مي خونن و بعد ميرن سراغ گروه بعدي. ولي حالا ما که بخيل نيستيم، همينجوريش هم
قبوله!) ولي خب نمي دونم چي ميشه، يادشون ميره يا هر چيز ديگه، فعلا نفرات دوم و
سوم رو صدا نميکنن. اون وقت مثلا يه شرکتي مياد ميگه که آقا من 11 تا
domain جايزه ميدم. همه دست و سوت ميزنن و اينا و آقاي
جمشيد گرگين (مجري) هم ميگه که بابا اي ول شما که دارين ميدين، 22 تا بدين، طرف هم
ميگه باشه. بعد يه شرکت ديگه مياد ميگه که من 33 تا ساعت مچي ميدم، همه ميگن دمت
گرم. يکي ديگه account اينترنت ميده و خلاصه کلي جايزه
رديف ميشه. خب آدم اگه يه مقدار جزئي عقل، يا فهم يا شعور يا هر چيز ديگه داشته
باشه ميفهمه که اين عددهاي 11 و 22 و 33 و اينا، به دليل تعداد گروه ها و برنده
هاشون، انتخاب
شده، ولي خب اگه هيچ کدوم از اينا رو نداشته باشي يا مثلا وبلاگ رو تلفظ کني وبلگ،
ممکنه که موضوع به اين سادگي رو نفهمي. اونوقت مياي چيکار مي کني؟ از حضار محترم مي
پرسي که خب ملت، دوست دارين که اين جايزه ها رو بديم به برنده ها، يا بين خودمون
تقسيم کنيم؟ خب معلومه که همه ميگن بين خودمون تقسيم کن، مخصوصا که 5 تا کامپيوتر
هم بين جايزه ها باشه! و با مزه ترين نکته هم اينه که همه اين تصميمات توسط مجري
محترم برنامه اتخاد ميشه، نه کس ديگه. بعد ميگن خب، ما يه آنتراک ميديم، شماها برين بيرون شيريني
بخورين، دم در هم کاغد بهتون ميديم که روش اسماتون رو بنويسيد و جايزه ها رو به قيد
قرعه پخش کنيم. همه موافقيد؟ بـــــــــــــــله! خب پس حالا که موافقيد، هيجا نمي
ريد، همينجا ميشينيد ميان ازتون پذيرايي مي کنن!!! (چقدر هم کردن!)



خلاصه يه مشت کاغد ميدي دست مردم، ميگي
اسماشونو بنويسن روش، بعد همه رو ميريزي تو يه کيسه نايلون، يکي يکي در مياري
بيرون. نفر اول برنده يک دستگاه کامپيوتر، دوم... سوم... پنجم.. کامپيوتر! بعد شروغ ميکني 33 تا
ميخوني براي ساعت (اتفاقا منم توي ساعتيها بودم، فکر کنم کم کم 1000 تومن بيارزه
ساعته!!! البته به شرطي که مارک تبليغاتي روش رو پاک کنن و کسي نفهمه که اينا رو با
VGA کارت اشانتيون ميدن!!)، 22 تا ميخوني براي domain... يازده تا
براي فضاي اينترنت، 22 تا .... 11 تا ... 33 تا ... خلاصه اينا که تموم ميشه، 105
تا اشتراک 3 تا 9 صبح شرکت البرز ميمونه، که بنده خدا ها 6 ماهه تو کمدشون
بوده، هيچ کس نيومده بخره، گفتن جاي سطل آشغال ببريم مسابقه وبلاگ نويسي. بعد شروع
ميکنن اونها رو خوندن، 1 .. 2 ... 3 ... 50... 80... خب! حالا ديگه اسمهاي تو کيسه
تموم ميشه ! (آخر معني قرعه کشي!) هر کس نگرفته بياد جلو بگيره! ولي کسايي که
اسمشون از توي کيسه يه هفت هشت نه ده بار در اومده زياد جالب نيست که بازم بيان
بگيرن، چونکه الآن هم ساعت دارن، هم domain هم هاوست هم
اينترنت، حيف که کامپيوتر نرسيد بهشون، آخي نازي! و خلاصه آقاي مجري به همين شکل
برنامه رو پايان ميدن و همه ميرن خونه شون. دست اندرکاران برنامه توي دلشون براي
نفرات دوم و سوم وبلاگها هم آرزوي موفقيت مي کنند. جايزه هاي اين افراد هم انشالله
يه شبي که سر دل سنگين بخوابن، توسط DHL ميرسه حضورشون!



در حاشيه مراسم:



- از طرف مجله فيلم به تمامي
حضار يک شماره جديد مجله فيلم، يک خودکار خوشگل، يک دفترچه يادداشت خيلي باحال و يک
کيسه تبليغاتي هديه شد. ضمنا مدير مسوول محترم اين مجله وعده 20 اشتراک سالانه را
براي برندگان مسابقه دادند. من که اين آقاي مدير مسوول رو نميشناختم، ولي انصافا هم
خيلي آدم با کلاسي بودند و هم مدير شايسته اي. بيخود نيست که مجله اشون اين همه
مهمه!



- از طرف مجله اي که ذکر خيرش در
خطوط اول اين نوشته آمد، به حضار محترم يک شماره مجله که از ماههاي شهريور و ... در
آرشيو باد کرده بود، اهدا شد!!









Monday, December 23, 2002

امروز روز جهاني دو در کردن سمي آدمه! شما هم
ميخواين؟
 



آقا ما اومديم اينجا از 2 تا آدم
تعريف کرديم. بعد گفتن که اينا مشکل اخلاقي !!! دارن، تعريف نکن. مام که بخيل
نيستيم، خب تعريفمونو پاک کرديم! ولي به هر حال آهنگ زير رو پخش کنين ببينين قشنگه
يا نه! مي تونين نظرتون رو اون پايين بنويسين. از اين به بعد براي بعضي مطالب
که لازم باشه نظرخواهي ميزارم :) (استبداد به تدريج پايان مي يابد!)






اينم lyrics اش !


 


30
MINUTES



Mama, Papa forgive me
Out of sight, out of mind
Out of time to decide
Do we run? Should I hide
For the rest of my life
Can we fly? Do we stay?
We could lose we could fail
And the more minutes take
To make planer, or mistakes
30 minutes, the blink of the night
30 minutes to alter our lifes
30 minutes to make up my mind
30 minutes to finally decide
30 minutes to whisper your name
30 minutes to shelter the blame
30 minutes of bliss, 30 lies
30 minutes to finally decide
Carousels in the sky
That we shape with our eyes
Under shade silhouettes casting
shapes crying rain
Can we fly do I stay
We could lose, we could fail
Either way, options change
chances fail, Trains derail.
30 minutes, the blink of the night
30 minutes to all of our lifes
30 minutes to make up my mind
30 minutes to finally decide
30 minutes to whisper your name
30 minutes to show her the blame
30 minutes of bliss, 30 lies
30 minutes to finally decide
To decide, to decide to decide to decide
(repeat until fade)



راستي اگه آهنگ با وقفه پخش ميشه
بگين که حجمشو کمتر کنم.



خوب ديگه... همين. اميدوارم کوههاي ديزين فردا بتونن با مهمان توانمندشون دست و
پنجه نرم کنن!!! يو هووووووووووووووو ! D:






Sunday, December 22, 2002


- بيا با هم بريم تو يه دشت...
يه دشت بزرگ... اونجا واسه خودمون يه آسياب بادي بسازيم (براي تامين انرژي مصرفي بر
حسب کيلووات ساعت) با يه دونه طويله قشنگ... توشو پر از مرغ و خروس و گاو و گوسفند
و گوسبال کنيم...



- عزيزم، گوسبال چيه ديگه؟



- گوسبال ديگه، يعني گوسفند پرنده... چيز خاصي نيست.



- آهان، از همين گوسفندهاي پرنده معمولي خودمون، ها ؟



- آره آره، از همونا... خب مي گفتم... بريم اونجا يه گندمزار...


يه چند نفري رو بايد به طور رندوم انتخاب کنم از
زندگيم بندازم بيرون. آخه امروز ياهو مسنجر گير داد گفت چه خبره بابا اين همه دوست.
ديگه جا نيست! خوب شد گفت ولي.. هيچ حواسم نبود!