semiadam

Friday, October 18, 2002



- سلام آقا کوچولو!

- سلام

- حالت خوبه؟

- آره!

- کوچولو دوست داری مرد بشی؟

- آره

-واسه چی دوست داری مرد بشی؟

- واسه اينکه سيبيل در بيارم!!

- وقتی سيبيل در بياری سيبيلاتو ميزنی يا می ذاری بمونه؟

- ميزنمشون.

- وقتی زدی چی کارشون می کنی؟

- (مکث) خوب ميذارمشون تو جاسيبيليم!!!!



حالا هی بگين بچه ها عقل ندارن! اگه تونستين يه آدم بزرگ پيدا کنن که سيبيلاشو
بريزه تو جا سيبيليش!!! البته کوچولوی مورد نظر ما الآن 19 سالشه و يادش رفته که
قرار بوده با سيبيلاش چی کار کنه... ولی خوب مهم اينه که وقتی بچه بوده عقلش خوب
کار می کرده!



امروز رفته بوديم نمايشگاه نقاشی پسرخاله اين آقا کوچولو که البته برادر دوست ماست.
(پسر کوچولو رو ميگم نه پسر خاله اش رو!) نمايشگاه به قول مرحوم

خرمگس
خيلی شيک بود. آقا نقاش هم از اون آدمای کار درست هستن که در دانمارک
زندگی می کنن و به عنوان مثال نقاشی ديوار مجلس دانمارک رو ايشون کشيدن. اين
نمايشگاه رو هم به اصرار والدينشون توی ايران برپا کردن... و گرنه از نظر مکانی زير
Beverly Hills کار نمی کنن! اين آدرس سايت ايشونه:


www.medad.dk
کارايی که توی اين نمايشگاه گذاشتن همه سبک سوپر رئال هست
و توی سايت می تونين تو قسمت still life gallery  ببيندشون.
نمايشگاه تا جمعه ديگه هر روز ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر در محل کاخ نياورانه .
اگه يه نمه ذوق هنری دارين حتما برين ببينين. ولی زياد به فکر خريد کارا نباشيد چون
همچين يه کمی خيلی گرونن! اين عکس يکی از کارهاييه که توی نمايشگاهه! اگه يه کم دقت
کنين متوجه ميشين که چه خبره!





 



آقا ما امشب برای اولين بار رفتيم ايران تک!  البته
stress روی کلمه "امشب"ه!  چون روزا که زياد
ميريم! شبها هم جای رديفی است و اکيدا توصيه ميشه! البته يه چيزايی هم ديديدم که تا
حالا نديده بوديم... به هر حال گل هم بو داره هم خار!!! (چه ربطی داشت؟!) 
جهت کسب اطلاعات بيشتر به وبلاگ
عمو
گارفيلد
مراجعه کنيد!



و يه خبر خوب برای دوست داران موسيقی!

cranberries
يه آلبوم جديد داده به اسم Stars.
يعنی من امروز تازه فهميدم. اين آلبوم گلچينيه  از قشنگترين آهنگهای گروه از
سال 92 تا 2002، به اضافه چند تا آهنگ جديد که يکيش همين stars
است و ويدئوی خيلی قشنگی هم داره. از نظر تکنيکی ويدئوهای جديد
cranberries
حرف نداره به نظر من. خلاصه هر کس که آلبوم گيرش اومد به ما هم
بده. البته يه سايت وحشتناک عالی برای دانلود آهنگ پيدا کردم به اسم


www.music369.com
که تمام آهنگ های جديد رو به صورت فول آلبوم می تونين
پيدا کنين توش. حرف cranberries شد راستی... من از اين
دختره Dolores Mary O'Riordan Burton  خيلی خوشم مياد! (همون خواننده شون! عجب
اسم سختی داره انصافا!) يعنی يه جورايی تو کفِشم. البته Natalie
Imbruglia
هم که سر جاشه... خلاصه هر کی شکل يه کدوم از اين دو تاست يا ادا
اطفار هاش مثل ايناست سريع عکسشو بفرسته!!!  (اطفار با ت ی دسته داره
ديگه...؟! در همين راستا يه بار به يه نفر می گن يه جمله بساز که توش ط دسته دار
باشه... ميگه: "من هر روز کف اتاقم را تِی می کشم." ميگن اين که ط دسته دار نداشت
توش... ميگه "چرا... تِش دسته داره... اتفاقا دسته اش چوبی
هم هست!")



واه! من همين الآن ايميلم رو چک کردم و ديدم يه نفر يه ايميل توپ برام فرستاده. توش
يه سری عکسه مربوط به تبليغهای قديمی. نمی دونم چه جوری بذارم که شماها هم ببينين.
خوب ميذارمشون تو

اين صفحه
. حتما ببينين، خيلی با مزه است. همين ديگه... چقدر تبليغ کردم امشب...
مثل

احسان
شدم! شايد امشب ويزيتورهای ما هم شد 1000 تا!



Tuesday, October 15, 2002



جاتون خالي امشب مهموني بودم. آدماي زيادي رو مي شناختم ولي
دليل اينکه من اونجا بودم اين نبود که اونا رو مي شناختم!!! يه مدل ديگه ناشناخته
دعوت شده بودم. خلاصه يه جورايي گريب بوديم. آدمم وقتي تو مهموني گريبه، کاري نداره
به جر فوضولي تو کار آدما! البته من چون در زمينه آدم شناسي به طرز وحشتناکي خنگم
اين کار رو هم نمي تونم درست انجام بدم.



نمي دونم ما آدما واسه چي همه اش به قول يکي از دوستاي قديميم مي خوايم برتري
ايجاد کنيم
!!؟ بابا! خدا 5 تا انگشت داده به آدم و يه کاري رو هم به طور ذاتي
گذاشته تو وجود آدم به اسم چنگ زدن و گرفتن و اينا... بچه 1 روزه رو هم وقتي که
انگشتتو بذاري لاي دستش، دستشو مشت ميکنه. (چقدرم من دوست دارم اين کار بچه
کوچولوها رو!) حالا ما مي خوايم نون رو از تو ظرف بر داريم، براي اينکه با کلاس تر
جلوه کنيم، ميايم انگشت کوچيکه و ببغليشو و انگشت اشاره رو تا حد ممکن مي گيريم
بالا، بعد با شست و انگشت وسطي با مشقت بسيار نون رو ور مي داريم!! که اسممون بشه
شيک!!  اگه شيکي به اينه که خوب کاري نداره.. همه 3 سوت شيک ميشن! يا بيايم به
ايران به اين قشنگي بگيم ايرون! يعني اينکه خيلي کارمون درسته و خارجي هستيم!! يا
يه کلمه اي که توش "ر" داره رو به اندازه بقيه جمله مون بکشيم که بشيم جالب!! والله
اگه شيکي و کار درستي و بچه باحالي به اين کاراست که خوب همه زودي ميرن شيک ميشن.
کاري نداره "ر" "ر" کردن ! يا ايرون گفتن! دستمون از همه جا که کوتاه بشه بخوايم
بگيم کارمون درسته هي قر و قميشاي الکي ميايم. بشينيم سر جامون بابا! خيلي بايد آدم
احمق باشه که آدماي اين مدلي رو تحويل بگيره و فکر کنه که خيلي باکلاسن. اين حرفا
مال 50 سال پيشه حداقل! جالبيش اينه که خيلي هم احساس مدرنيتگي بهشون دست ميده اين
آدما... چه مي دونم والله! باز ما صبح بايد بريم سر کلاس و مشقامونو ننوشتيم! ولي
عوضش اون گزارش طلسم شده رو تموم کردم امروز صبح!! ولي رفتم دانشگاه و فهميدم که
بدبختانه استاده تا شنبه نيست. اگه مي دونستم مي ذاشتمش براي جمعه شب!!!



Monday, October 14, 2002


آآآآآآآآآآآآآآی ! عجب غلطی کردما... آقا من رفتم سر يخچال...
2 تا از نون خامه ای هايی که ديشب کلی به خودم حال داده بودم و واسه خودم خريده
بودم مونده بود... ور داشتم با شير خوردم... بعدش يهو ديدم که ا ! يه نصفه ساندويچ
کالباس آيدا هم اونجاست! مال خواهرم بوده که تا تهشو نخورده.. عين اين نخورده ها
اون رو هم تا تهش خوردم... حالا دل درد دارم می ميرم! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی ! و در
ضمن سرايدار محل کار خواهرم هم خواب ديده که من مردم!!!! خودمم که ديدم... خلاصه دو
سه روز ديگه يه وبلاگ ديگه هم تعطيل ميشه. آآآآآآآآآآآآآآی دلممممممممم....



آخ آخ! آقا من اصلا يادم نبود... الآن
عمو
گارفيلد
زنگ زد مشکلمو که بهش گفتم، بهم يادآوری کرد! من امروز ساعت 7 اينا هم
با عمو گارفيلد و يکی ديگه از دوستامون رفتيم ساندويچ بهاران (از اين آلوده ها) و
ساندويچ ويژه زبان خوردم!!!! مخلوط زبون گوساله + فارچ + پنير + خيار شورهای 1 متری
+ ... !!! بميرم برات معده بيچاره ام! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ دلم !



Sunday, October 13, 2002



عجب خواب گندی ديدم من ديشب. نمی دونم... داشتيم می رفتيم شمال
فکر کنم... من تنهايی نشسته بودم پشت يه ماشين قورباغه ای سفيد (قورباغه ای با
مونگولی فرق داره ها !) .. داشتم تو اتوبان لاين سوم می رفتم... بعد يه جايی يه
اتوبوسه تو خط وسط داشت می رفت... منم که اون ورش بودم... يه هو يه يه اتوبوس ديگه
از جهت مقابل جلوی من سبز شد که خيلی هم تند ميومود، يه چيزی تو مايه های ارابه مرگ
و اينا بود!!! من سمت راستم که اون يکی اتوبوسه بود، جلوم هم که اون لندوهور! آقا
بنده با تمام وجود مرگ رو اونجا حس کردم... خوابش هم از اون خوابا بود که عين
واقعيته. بعدش گرفتم سمت چپ  طرف گاردريل که شايد بهتر بشه (همچين ميگم انگار
واقعيه!) و وقتی که اتوبوس رد شد من اول کوبيده شدم به گاردريل و بعدش پرت شدم
منتها عليه سمت راست (که شکل بعد از عوراضی کرج بود) و هيچيم نشد و کاملا کف کرده
بودم که چرا نمردم. وقتی پياده شدم ديدم ماشين يه مقدار داغون شده که البته نمی
دونم چرا اون موقع رنگ ماشين نوک مدادی شده بود. خلاصه من کلی ناراحت که ماشين مردم
رو زدم داغون کردم... و هنوز نمی دونستم که اصلا اين ماشين کی بوده که من سوارم.
خلاصه نمی دونم چی شد که فهميديدم ماشين

عموگارفيلدينا
است و وقتی فهميد کلی گفت فدای سرت و اينا... منم بد مدل عذاب
وجدان گرفته بودم... ديگه رسيده بوديم شمال. بعدش يهو يه اتفاق جادويی افتاد و
معلوم شد که تصادفی در کار نبود و من خواب بودم و کلی خوشحال شديم همه مون!!! (ولی
هنوز تو خواب بودم... خوابش چند طبقه بود!) خلاصه در همين لحظه ها بود که  از
خواب واقعا پريدم و بلند شدم رو تخت نشستم و داد زدم SHIIIT
! ولی انصافا اون لحظه ای که اتوبوس داشت ميومد روم خييلی احساس جالبی
داشتم، در آخرين لحظه کاملا مرگ رو پذيرفتم!!!



من اصولا هيچ وقت خوابايي رو که ديدم يادم نمی مونه، مگه اينکه همون موقع که نصف شب
بيدار می شم يه جوری ثبتش کنم، ولی الآن که از خواب پا شدم آن لاين شدم و رفتم توی
وبلاگ
ندا (از بالای ديوار)
و ديدم که از خوابی که ديده نوشته، و منم يهو خوابم يادم
اومد. البته خواب بنده اصلا به با کلاسی خواب ايشون نبود... بالاخره آدم نصفه نيمه
خوابای نصفه نيمه هم بايد ببينه... اينجوری ديگه... ما بريم پی زندگيمون! راستی اگه
کسی تعبير خواب بلده بگه اين جفنگی که من ديدم يعنی چی !!





ببينم... شماها از قيافه موز بيشتر خوشتون مياد يا از مزه اش؟